دعاي عرفه | ... |
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند بخشنده مهربان
اَلْحَمْدُ لله الَّذى لَيْسَ لِقَضآئِهِ دافِعٌ وَلا لِعَطائِهِ مانِعٌ وَلا کَصُنْعِهِ
سـتـايـش خـاص خـدايـى اسـت کـه نـيـسـت بـراى قضا و حکمش جلوگيرى و نه براى عطا و بخششش مانعى و نه مانند ساخته اش
صُنْعُ صانِعٍ وَهُوَ الْجَوادُ الْواسِعُ فَطَرَ اَجْناسَ الْبَدائِعِ واَتْقَنَ
ساخته هيچ سازنده اى و او است بخشنده وسعت ده که آفريد انواع گوناگون پديده ها راو
بِحِکْمَتِهِ الصَّنائِعَ لا تَخْفى عَلَيْهِ الطَّلايِـعُ وَلا تَضيعُ عِنْدَهُ الْوَدائِعُ
بـه حکمت خويش محکم ساخت مصنوعات را طلايه ها(ى عالم وجود) بر او مخفى نيست و امانتها در نزد او ضايع نشود
جازى کُلِّ صانِعٍ وَرائِشُ کُلِّ قانعٍ وَراحِمُ کُلِّ ضارِعٍ وَمُنْزِلُ
پـاداش دهـنـده عمل هر سازنده و سامان دهنده زندگى هر قناعت پيشه و مهربان نسبت به هر نالان ، فروفرستنده
الْمَنافِعِ وَالْکِتابِ الْجامِعِ بِالنُّورِ السّاطِعِ وَ هُوَ لِلدَّعَواتِ سامِعٌ
هـر سـود و بهره و آن کتاب جامع که فرستادش بوسيله نور آن نور درخشان و او است که دعاها را شنواست
وَلِلْکُرُباتِ دافِعٌ وَلِلدَّرَجاتِ رافِعٌ وَلِلْجَبابِرَهِ قامِعٌ فَلا اِلهَ غَيْرُهُ وَلا
و گـرفتاريها را برطرف کند و درجات را بالا برد و گردنکشان را ريشه کن سازد پس معبودى جز او نيست و
شَىْءَ يَعْدِلُهُ وَلَيْسَ کَمِثْلِهِ شَىْءٌ وَهُوَ السَّميعُ الْبَصيرُاللَّطيفُ الْخَبيرُ
چيزى با او برابرى نکند و چيزى همانندش نيست و او شنوا است و بينا و دقيق و آگاه
وَهُوَ عَلى کُلِّشَىْءٍ قَديرٌ اَللّهُمَّ اِنّى اَرْغَبُ إِلَيْکَوَاَشْهَدُ بِالرُّبُوبِيَّهِ لَکَ
و او بر هرچيز توانا است خدايا من بسوى تو اشتياق دارم و به پروردگارى تو گواهى دهم
مُقِرّاً بِاَنَّکَ رَبّى وَ اِلَيْکَ مَرَدّى اِبْتَدَاْتَنى بِنِعْمَتِکَ قَبْلَ اَنْ اَکُونَ
اقـرار دارم بـه ايـنـکه تو پروردگار منى و بسوى تو است بازگشت من آغاز کردى وجود مرا به رحمت خود پيش از آنکه باشم
ادامه مطلب :
شَيْئاً مَذْکُورا وَخَلَقْتَنى مِنَ التُّرابِ ثُمَّ اَسْکَنْتَنِى الاَْصْلابَ آمِناً
چيز قابل ذکرى و مرا از خاک آفريدى آنگاه در ميان صلبها جايم دادى و ايمنم ساختى
لِرَيْبِ الْمَنُونِ وَاخْتِلافِ الدُّهُورِ وَالسِّنينَ فَلَمْ اَزَلْ ظاعِناً مِنْ
از حوادث زمانه و تغييرات روزگار و سالها و همچنان همواره از
صُلْبٍ اِلى رَحِمٍ فى تَقادُمٍ مِنَ الاَْيّامِ الْماضِيَهِ وَالْقُرُونِ الْخالِيَهِ لَمْ
صلبى به رحمى کوچ کردم در ايام قديم و گذشته و قرنهاى پيشين
تُخْرِجْنى لِرَاْفَتِکَ بى وَلُطْفِکَ لى وَاِحْسانِکَ اِلَىَّ فى دَوْلَهِ اَئِمَّهِ
و از روى مـهـر و راءفـتـى که به من داشتى و احسانت نسبت به من مرا به جهان نياوردى در دوران حکومت پيشوايان
الْکُفْرِ الَّذينَ نَقَضُوا عَهْدَکَ وَکَذَّبُوا رُسُلَکَلکِنَّکَ اَخْرَجْتَنى لِلَّذى
کـفـر آنـان کـه پـيـمان تو را شکستند و فرستادگانت را تکذيب کردند ولى در زمانى مرا بدنيا آوردى که
سَبَقَلى مِنَ الْهُدَى الَّذى لَهُ يَسَّرْتَنى وَفيهِ اَنْشَاءْتَنى وَمِنْ قَبْلِ ذلِکَ
پـيـش از آن در علمت گذشته بود از هدايتى که اسبابش را برايم مهيا فرمودى و در آن مرا نشو و نما دادى و پيش از
رَؤُفْتَ بى بِجَميلِ صُنْعِکَ وَسَوابِـغِ نِعَمِکَ فابْتَدَعْتَ خَلْقى مِنْ مَنِىٍّ
ايـن نـيـز بـه مـن مـهـر ورزيدى بوسيله رفتار نيکويت و نعمتهاى شايانت که پديد آوردى خلقتم را از منى
يُمْنى وَاَسْکَنْتَنى فى ظُلُماتٍ ثَلاثٍ بَيْنَ لَحْمٍ وَدَمٍ وَجِلْدٍ لَمْ
ريخته شده و جايم دادى در سه پرده تاريکى (مشيمه و رحم و شکم ) ميان گوشت و خون و پوست
تُشْهِدْنى خَلْقى وَلَمْ تَجْعَلْ اِلَىَّ شَيْئاً مِنْ اَمْرى ثُمَّ اَخْرَجْتَنى لِلَّذى
و گـواهـم نـسـاخـتـى در خـلقتم و واگذار نکردى به من چيزى از کار خودم را سپس بيرونم آوردى بدانچه
سَبَقَ لى مِنَ الْهُدى اِلَى الدُّنْيا تآمّاً سَوِيّاً وَحَفِظْتَنى فِى الْمَهْدِ طِفْلاً
در عـلمـت گـذشـتـه بـود از هـدايـتـم بـسـوى دنـيـا خـلقـتـى تـمـام و درسـت و در حال طفوليت و خردسالى
صَبِيّاً وَرَزَقْتَنى مِنَ الْغِذآءِ لَبَناً مَرِيّاً وَعَطَفْتَ عَلَىَّ قُلُوبَ
در گـهـواره مـحـافـظـتـم کـردى و روزيـم دادى از غـذاهـا شـيـرى گـوارا و دل پرستاران را
الْحَواضِنِ وَکَفَّلْتَنى الاُْمَّهاتِ الرَّواحِمَ وَکَلاَْتَنى مِنْ طَوارِقِ الْجآنِّ
بر من مهربان کردى و عهده دار پرستاريم کردى مادران مهربان را و از آسيب جنيان
وَسَلَّمْتَنى مِنَ الزِّيادَهِ وَالنُّقْصانِفَتَعالَيْتَ يا رَحيمُ يا رَحْمنُ حتّى
نـگـهـداريـم کـردى و از زيـادى و نقصان سالمم داشتى پس برترى تو اى مهربان و اى بخشاينده
اِذَا اسْتَهْلَلْتُ ناطِقاً بِالْکَلامِاَتْمَمْتَ عَلَىَّ سَوابغَ الاِْ نْعامِ وَرَبَّيْتَنى
تا آنگاه که لب به سخن گشودم و تمام کردى بر من نعمتهاى شايانت را و پرورشم دادى
زايِداً فى کُلِّ عامٍ حَتّى إ ذَا اکْتَمَلَتْ فِطْرَتى وَاعْتَدَلَتْ مِرَّتى اَوْجَبْتَ
هـرسـاله زيـادتـر از سـال پـيـش تـا آنـگـاه کـه خـلقـتـم کامل شد و تاب و توانم به حداعتدال رسيد واجب کردى
عَلَىَّ حُجَتَّکَ بِاَنْ اَلْهَمْتَنى مَعْرِفَتَکَ وَرَوَّعْتَنى بِعَجائِبِ حِکْمَتِکَ
بـر مـن حـجـت خود را بدين ترتيب که معرفت خود را به من الهام فرمودى و بوسيله عجايب حکمتت به هراسم انداختى
وَاَيْقَظْتَنى لِما ذَرَاْتَ فى سَمآئِکَوَاَرْضِکَ مِنْ بَدائِعِ خَلْقِکَ
و بيدارم کردى بدانچه آفريدى در آسمان و زمينت از پديده هاى آفرينشت
وَنَبَّهْتَنى لِشُکْرِکَ وَذِکْرِکَ وَاَوجَبْتَ عَلَىَّ طاعَتَکَ وَعِبادَتَکَ
و آگاهم کردى به سپاسگزارى و ذکر خودت و اطاعت و عبادتت را بر من واجب کردى
وَفَهَّمْتَنى ما جاَّءَتْ بِهِ رُسُلُکَ وَيَسَّرْتَ لى تَقَبُّلَ مَرْضاتِکَ وَمَنَنْتَ
و آنـچـه رسـولانـت آورده بودند به من فهماندى و پذيرفتن موجبات خوشنوديت را برايم آسان کردى
عَلَىَّ فى جَميعِ ذلِکَ بِعَونِکَ وَلُطْفِکَ ثُمَّ اِذْ خَلَقْتَنى مِنْ خَيْرِ الثَّرى لَمْ
و در تـمام اينها به يارى و لطف خود بر من منت نهادى سپس به اينکه مرا از بهترين خاکها آفريدى
تَرْضَ لى يا اِلهى نِعْمَهً دُونَ اُخرى وَرَزَقْتَنى مِنْ اَنواعِ الْمَعاشِ
راضـى نشدى اى معبود من که تنها از نعمتى برخوردار شوم و از ديگرى منع گردم بلکه روزيم دادى
وَصُنُوفِ الرِّياشِ بِمَنِّکَ الْعَظيمِ الاَْعْظَمِ عَلَىَّ وَاِحْسانِکَ الْقَديمِ
از انواع (نعمتهاى ) زندگى و اقسام لوازم کامرانى و اين بواسطه آن نعمت بخشى بزرگ و بزرگترت بود بر من و آن احسان ديرينه ات بود
اِلَىَّ حَتّى اِذا اَتْمَمْتَ عَلَىَّ جَميعَ النِّعَمِ وَصَرَفْتَ عَنّى کُلَّ النِّقَمِ
نـسـبـت بـه من تا اينکه تمام نعمتها را بر من کامل کردى و تمام رنجها و بلاها را از من دور ساختى
لَمْ يَمْنَعْکَ جَهْلى وَجُرْاءَتى عَلَيْکَ اَنْ دَلَلْتَنى اِلى ما يُقَرِّبُنى
باز هم نادانى و دليرى من بر من جلوگيرت نشد از اينکه راهنماييم کردى بدانچه مرا به تو نزديک کند
اِلَيْکَ وَوَفَّقْتَنى لِما يُزْلِفُنى لَدَيْکَ فَاِنْ دَعَوْتُکَ اَجَبْتَنى وَاِنْ سَئَلْتُکَ
و موفقم داشتى بدانچه مرا به درگاهت مقرب سازد که اگر بخوانمت پاسخم دهى و اگر بخواهم از تو
اَعْطَيْتَنى وَاِنْ اَطَعْتُکَ شَکَرْتَنى وَاِنْ شَکَرْتُکَ زِدْتَنى کُلُّ ذلِکَ
به من عطا کنى و اگر اطاعتت کنم قدردانى کنى و اگر سپاسگزاريت کنم بر من بيفزايى و همه اينها
اِکْمالٌ لاَِنْعُمِکَ عَلَىَّ وَاِحْسانِکَ اِلَىَّ فَسُبْحانَکَ سُبْحانَکَ مِنْ مُبْدِئٍ
بـراى کـامـل سـاختن نعمتهاى تو است بر من و احسانى است که نسبت به من دارى پس منزهى تو، منزه از آن رو که آغازنده
مُعيدٍ حَميدٍ مَجيدٍ تَقَدَّسَتْ اَسْمآؤُکَ وَعَظُمَتْ الاَّؤُکَ فَاءَىَُّ نِعَمِکَ ي ا
نعمتى و بازگرداننده و ستوده و بزرگوارى بسى پاکيزه است نامهاى تو و بزرگ است نعمتهاى تو پس اى
اِلهى اُحْصى عَدَداً وَذِکْراً اءَمْ اَىُّ عَطـاياکَ اءَقُومُ بِها شُکْراً وَهِىَ يا
مـعـبـود مـن کـدامـيـک از نعمتهايت را بشماره درآورده و ياد کنم يا براى کداميک از عطاهايت به سپاسگزارى اقدام کنم در صورتى که آنها
رَبِّ اَکْثَرُ مِنْ اَنْ يُحْصِيَهَا الْعآدّوُنَ اءَوْ يَبْلُغَ عِلْماً بِهَا الْحافِظُونَ ثُمَّ
اى پروردگار من بيش از آن است که حسابگران بتوانند آنها را بشمارند يا دانش حافظان بدانها رسد سپس اى خدا
ما صَرَفْتَ وَدَرَاءْتَ عَنّى اَللّهُمَّ مِنَ الضُرِّ وَالضَّرّآءِ اءَکْثَرُ مِمّا ظَهَرَ لى
آنـچـه را از سختى و گرفتارى از من دور کرده و باز داشتى بيشتر بوده از آنچه برايم آشکار شد
مِنَ الْعافِيَهِ وَالسَّرّآءِ وَاَنـَا اَشْهَدُ يا اِلهى بِحَقيقَهِ ايمانى وَعَقْدِ
از تـنـدرسـتـى و خـوشى و من گواهى دهم خدايا به حقيقت ايمان خودم و بدانچه تصميمات يقينم بدان بسته است
عَزَماتِ يَقينى وَخالِصِ صَريحِ تَوْحيدى وَباطِنِ مَکْنُونِ ضَميرى
و توحيد خالص و بى شائبه خود و درون سرپوشيده نهادم
وَعَلائِقِ مَجارى نُورِ بَصَرى وَاَساريرِ صَفْحَهِ جَبينى وَخُرْقِ
و رشته هاى ديد نور چشمانم و خطوط صفحه پيشانيم
مَسارِبِ نَفْسى وَخَذاريفِ مارِنِ عِرْنينى وَمَسارِبِ سِماخِ سَمْعى
و رخنه هاى راههاى تنفسم و پرده هاى نرمه بينيم و راههاى پرده گوشم
وَما ضُمَّتْ وَاَطْبَقَتْ عَلَيْهِ شَفَتاىَ وَحَرَکاتِ لَفْظِ لِسانى وَمَغْرَزِ
و آنـچـه بـچـسـبـد و روى هـم قـرار گـيـرد بـر آن دو لبـم و حـرکـتـهـاى تـلفظ زبانم و محل پيوست کام
حَنَکِ فَمى وَفَکّى وَمَنابِتِ اَضْراسى وَمَساغِ مَطْعَمى وَمَشْرَبى
(فـک بـالاى ) دهـان و آرواره ام و مـحـل بـيـرون آمـدن دنـدانـهـايـم و محل چشيدن خوراک و آشاميدنيها
يموَحِمالَهِ اُمِّ رَاءْسى وَبُلُوعِ فارِغِ حَباَّئِلِ عُنُقى وَمَا اشْتَمَلَ عَليْهِ تامُورُ
و رشـتـه و عصب مغز سرم و لوله (حلق ) متصل به رگهاى گردنم و آنچه در برگرفته آن را
صَدْرى وَحمائِلِ حَبْلِ وَتينى وَنِياطِ حِجابِ قَلْبى وَاءَفْلاذِ حَواشى
قفسه سينه ام و رشته هاى رگ قلبم و شاهرگ پرده دلم و پاره هاى گوشه و کنار
کَبِدى وَما حَوَتْهُ شَراسيفُ اَضْلاعى وَحِقاقُ مَفاصِلى وَقَبضُ
جگرم و آنچه را در بردارد استخوانهاى دنده هايم و سربندهاى استخوانهايم و انقباض
عَوامِلى وَاَطرافُِ اَنامِلى وَلَحْمى وَدَمى وَشَعْرى وَبَشَرى
عضلات بدنم و اطراف سر انگشتانم و گوشتم و خونم و موى بدنم و بشره پوستم
وَعَصَبى وَقَصَبى وَعِظامى وَمُخّى وَعُرُوقى وَجَميعُِ جَوارِحى وَمَا
و عصبم و ساقم و استخوانم و مغزم و رگهايم و تمام اعضاء و جوارحم و آنچه بر اينها
انْتَسَجَ عَلى ذلِکَ اَيّامَ رِضاعى وَما اَقلَّتِ الاَْرْضُ مِنّى وَنَوْمى
بافته شده از دوران شيرخوارگيم و آنچه را زمين از من بر خود گرفته و خوابم
وَيَقَظَتى وَسُکُونى وَحَرَکاتِ رُکُوعى وَسُجُودى اَنْ لَوْ حاوَلْتُ
و بيداريم و آرميدنم و حرکتهاى رکوع و سجود من (گواهى دهم ) که اگر تصميم بگيرم
وَاجْتَهَدْتُ مَدَى الاَْعصارِ وَالاَْحْقابِ لَوْ عُمِّرْتُها اَنْ اءُؤَدِّىَ شُکْرَ
و بکوشم در طول قرون و اعصار بر فرض که چنين عمرى بکنم و بخواهم شکر
واحِدَهٍ مِنْ اءَنْعُمِکَ مَا اسْتَطَعْتُ ذلِکَ اِلاّ بِمَنِّکَ الْمُوجَبِ عَلَىَّ بِهِ
يـکى از نعمتهاى تو را بجا آورم نخواهم توانست جز به لطف خود که آن خود واجب کند بر من
شُکْرُکَ اَبَداً جَديداً وَثَنآءً طارِفاً عَتيداً اَجَلْ وَلوْ حَرَصْتُ اَنـَا
سپاسگزاريت را دوباره از نو و موجب ستايشى تازه و ريشه دار گردد آرى و اگر حريص باشم من
وَالْعآدُّونَ مِنْ اَنامِکَ اءَنْ نُحْصِىَ مَدى اِنْعامِکَ سالِفِهِ وَ انِفِهِ ما
و حسابگران از مخلوقت که بخواهيم اندازه نعمت بخشيهاى تو را از گذشته و آينده
حَصَرْناهُ عَدَداً وَلا اَحْصَيناهُ اَمَداًهَيْهاتَ اءنّى ذلِکَ وَاَنْتَ الْمُخْبِرُ فى
بـه حساب درآوريم نتوانيم بشماره درآوريم و نه از نظر زمان و اندازه آنرا احصاء کنيم ! هيهات ! کجا چنين چيزى ميسر است
کِتابِکَ النّاطِقِ وَالنَّبَاءِ الصّادِقِ وَاِنْ تَعُدُّوا نِعْمَهَ الله لا تُحْصُوها
و تو خود در کتاب گويا و خبر راست و درستت خبر داده اى که ((اگر بشماريد نعمت خدا را احصاء نتوانيد کرد))
صَدَقَ کِتابُکَ اْللّهُمَّ وَاِنْبآؤُکَ وَبَلَّغَتْ اَنْبِيآؤُکَ وَرُسُلُکَ ما اَنْزَلْتَ
خـدايـا کـتـاب تو و خبرى که دادى راست است و رساندند پيمبران و رسولانت هرچه را بر ايشان از وحى خويش فروفرستادى
عَلَيْهِمْ مِنْ وَحْيِکَ وَشَرَعْتَ لَهُمْ وَبِهِمْ مِنْ دينِکَ غَيْرَ اءَنّى يا اِلهى
و آنچه را تشريع کردى براى آنها و بوسيله آنها از دين و آيين خود جز اينکه معبودا
اَشْهَدُ بِجَُهْدى وَجِدّى وَمَبْلَغِ طاعَتى وَوُسْعى وَاءَقُولُ مُؤْمِناً
من گواهى دهم به سعى و کوششم و به اندازه رسائى طاعت و وسعم و از روى ايمان
مُوقِناً اَلْحَمْدُ لله الَّذى لَمْ يَتَّخِذْ وَلَداً فَيَکُونَ مَوْرُوثاً وَلَمْ يَکُنْ لَهُ
و يقين مى گويم ستايش خدايى را سزاست که نگيرد فرزندى تا از او ارث برند و نيست برايش
شَريکٌ فى مُلْکِهِ فَيُضآدَُّهُ فيَما ابْتَدَعَ وَلا وَلِىُّ مِنَ الذُّلِّ فَيُرْفِدَهُ فيما
شـريـکـى در فـرمـانـروايـى تـا بـا او ضدّيت کنند در آنچه پديد آورد و نه نگهدارى از خوارى دارد تا کمکش کند در آنچه
صَنَعَ فَسُبْحانَهُ سُبْحانَهُ لَوْ کانَ فيهِما الِهَهٌ اِلا الله لَفَسَدَتا وَتَفَطَّرَتا
بوجود آورد پس منزه باد منزه که اگر بود در آسمان و زمين خدايانى جز او هر دو تباه مى شدند و از هم متلاشى مى گشتند
سُبْحانَ الله الْواحِدِ الاَْحَدِ الصَّمَدِ الَّذى لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ وَلَمْ يَکُنْ
منزه است خداى يگانه يکتاى بى نيازى که فرزند ندارد و فرزند کسى نيست و نيست
لَهُ کُفُواً اَحَدٌ اَلْحَمْدُ لله حَمْداً يُعادِلُ حَمْدَ مَلاَّئِکَتِهِ الْمُقَرَّبينَ وَاَنْبِي آئِهِ
برايش همتايى هيچکس ستايش خداى را است ستايشى که برابر ستايش فرشتگان مقرب او و پيمبران
الْمُرْسَلينَ وَصَلَّى الله عَلى خِيَرَتِهِ مُحَمَّدٍ خاتَمِ النَّبِيّينَ وَآلِهِ
مـرسـلش بـاشـد و درود خـدا بـر بـهـتـريـن خـلقـش مـحـمـد خـاتـم پـيـمـبـران و آل
الطَّيـِبـيـنَ الطـّاهـِريـنَ الْمـُخـلَصـيـنَ وَسـَلَّمَ
پاک و پاکيزه و خالص او باد و سلام
[سه شنبه 1395-08-25] [ 10:40:00 ب.ظ ] |
فرم در حال بارگذاری ...