امروز در خیابانهای شهر به خاطر غربت و غمی که از این ماجرای اغتشاشات در سینه ام سنگینی می کرد؛ قدم می زدم و در دل با مولای خود صاحب الزمان نجوا می کردم. هر چه به قول بعضی ها به بالای شهر نزدیکتر می شدم کمبود اکسیژن را در ریه های خود بیشتر حس می کردم خفگی آزارم می داد و چاهی برای فریاد پیدا نمی کردم. خدای من چرا زنان ایران من اینگونه بی پروا حجاب از سر خود برداشته اند و  مغرور و  متکبرانه راه می روند و امثال من را که می بینند متلکی نثار می کنند. این تذهبون؟؟؟ نهی از منکر ترک شده ی من و تو حالا شده امر به منکر از او . .باید چاره ای اندیشید؟؟؟

موضوعات: حرف دل  لینک ثابت